ترجمه مقاله

مودت

لغت‌نامه دهخدا

مودت . [ م َ وَدْ دَ ] (ع اِمص ) مودة. دوستی و محبت و صداقت و رفاقت و مهربانی و خیرخواهی و نیک اندیشی . (ناظم الاطباء). مصادقت . خلت . ود. وداد. مهر. حب . دوستی . مهربانی . (یادداشت مؤلف ) :
گفتم دلش چه دارد و عقلش چه پرورد
گفتا یکی مودت دین و یکی سنن .

فرخی .


مودت چون به خدمت استوار است
از این بهتر ترا دیگر چه کار است .

ناصرخسرو.


هرکجاکه عقیدت ها به مودت آراسته گشت اگر در مال و جان بایکدیگر مواسات رود... هنوز از وجوب آن قاصر باشد. (کلیله و دمنه ). برزویه گفت قوی تر رکنی بنابر مودت کتمان اسرار دوستان است . (کلیله و دمنه ).
حریف ، عهد مودت شکست و من نشکستم
خلیل ، بیخ ارادت برید و من نبریدم .

سعدی .


چون نبود خویش را دیانت و تقوی
قطع رحم بهتر از مودت قربی .

سعدی .


مودت اهل صفا چه در روی و چه در قفا. (گلستان ). دانشمند پس از چند روز چون مودت معهود برقرار ندید... (گلستان ).
- مکتوب مودت ؛ مکتوب مودت اسلوب . مکتوبی که از روی نهایت دوستی نوشته شده باشد. (ناظم الاطباء).
- مودت اختتام ؛ هر آن چه به دوستی مهر شده و انجام پذیرفته باشد.(ناظم الاطباء). که پایان آن با دوستی باشد. که به دوستی پایان یافته باشد.
- مودت کردن ؛ دوستی کردن و اظهار اخلاص نمودن .
ترجمه مقاله