ترجمه مقاله

موسی

لغت‌نامه دهخدا

موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن کعب عیینه ٔ تمیمی ، مکنی به ابوعیینه ، والی و از بزرگترین فرماندهانی بود که در تأسیس دولت عباسی کوشش کردند و بنیان حکومت بنی امیه را ویران کردند. او از یاران ابومسلم خراسانی در خراسان بود و مردم را به سوی بنی عباس دعوت می کرد. والی اموی خراسان او را گرفت و لگام بر دهانش زد و دندانهایش را شکست ، ولی او پس از رهایی به پیکار ادامه داد و هنگام ظهور سفاح در کوفه با او بود و نخستین کسی بود که با او بیعت کرد. در عهد منصور به مقامات عالی رسید و از جمله والی مصر و هند شد تا در سال 141 هَ . ق . در بغداد درگذشت . (از الاعلام زرکلی ). و رجوع به الوزراء و الکتاب ص 58 و 225 شود.
ترجمه مقاله