ترجمه مقاله

مولش

لغت‌نامه دهخدا

مولش .[ ل ِ ] (اِمص ) مولیدن . || درنگ و تأخیر و تأنی . (ناظم الاطباء). درنگ . (لغت فرس اسدی ). تأخیر کردن . (از فرهنگ لغات شاهنامه ). درنگ و تأخیر و تأنی کردن در کارها باشد. (آنندراج ). درنگ کردن بوددر کارها. (فرهنگ اوبهی ). || اسم از مولیدن . آهسته کاری . دورسپوزی . دفعالوقت . مماطله . مغز. مغزش . مطل . دفع. مدافعت . (یادداشت مؤلف ) :
به کار دهر مولش گرچه بد نیست
ولی تأخیر کردن از خرد نیست .

ابوشکور.


همه مولش و رای چندین زدن
بدین نیشتر کام شیر آزدن
از آن بد که کردارهای کهن
همی یاد کرد آنکه داند سخن .

فردوسی .


چنین گفت کاموس کاین رای نیست
بدین مولش اندر مرا پای نیست .

فردوسی .


و رجوع به مولیدن شود.
ترجمه مقاله