ترجمه مقاله

موهبت

لغت‌نامه دهخدا

موهبت . [ م َ هََ / هَِ ب َ ](ع اِمص ، اِ) موهبة. بخشش . (غیاث ). بخشش و دهش . انعام . (ناظم الاطباء). عطیه . عطا. دهش . آنچه ببخشند. بخش . بخشیدن . هبة. ج ، موهبات ، مواهب . (یادداشت مؤلف ) : اکنون شمتی از محاسن عدل که پادشاهان را ثمین ترین حلیتی و نفیس ترین موهبتی است یاد کرده شود.(کلیله و دمنه ). آن را در خزاین خود موهبتی عزیز و ذخیرتی نفیس شمرد. (کلیله و دمنه ). غزات جنود و کمات اسود خویش را پیش خواند و هریکی را به مکرمتی جمیل و موهبتی جزیل بنواخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 348).
موهبت را بر کف دستش نهد
وز کفش آن را به مرحومان دهد.

مولوی .


و رجوع به موهبة شود.
- موهبت عظمی ؛ عطیه ٔ بزرگ . بخششی عظیم . (یادداشت مؤلف ).
|| لطف . کرم . نعمت . انعام . تفضل . (از یادداشت مؤلف ) : مصیبت سخت بزرگ است اما موهبت به بقای خداوند بزرگتر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 291).
ترجمه مقاله