ترجمه مقاله

مؤجل

لغت‌نامه دهخدا

مؤجل . [ م ُ ءَ ج ج َ ] (ع ص ) فرصت داده شده و مهلت داده شده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فرصت ومهلت داده شده . (غیاث ). زمان نهاده . زمان داده . بزمان .مهلت داده . بامهلت . مدت معین شده . مهلت دار. مقابل معجل : شاپور با سرور ایشان بهزاد هزار دینار مصری مصالحت کرده بعضی مؤجل و بعضی نقد تا ایشان ازمحاصره ٔ قاهره برخاستند. (تاریخ جهانگشای جوینی ).
- دین مؤجل (در فقه ) ؛ خلاف دین حال ، که زمان و مهلت دارد.
- مال مؤجل ؛ پول کنار گذاشته شده در مدت زمانی معین . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله