ترجمه مقاله

مؤسس

لغت‌نامه دهخدا

مؤسس . [ م ُ ءَس ْ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأسیس . آنکه بنیاد چیزی را برپا می نهد و بنا می کند. بنا نهنده . (ناظم الاطباء). بنیاد نهنده . (آنندراج ). پایه گذار. بنیانگذار. تأسیس کننده . پی افکننده . آنکه پی افکند. پی گذار. پی افکن . بانی . ج ، مؤسسان . (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح بدیعی ) به اصطلاح شعرا مقابل مشید است و آن در کلام ، آوردن الفاظی است که نقاط تمام حروف تحتانیه باشد. (از آنندراج ). کلامی که همه ٔ حروف آن را نقطه های زیرین باشد :
اسباب طرب بیار ای یار
جام لب لب بده به ابرار.

(از آنندراج ).


|| استوارکننده . (غیاث ) (ناظم الاطباء).
و رجوع به مشید شود.
ترجمه مقاله