مؤمنین
لغتنامه دهخدا
مؤمنین . [ م ُءْ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مؤمن (در حالت نصبی و جری ). مردم دیندار. اهل ایمان . (از یادداشت مؤلف ) :
در دعای مؤمنین و مؤمناتی زآنکه هست
زیر بارت گردن هر مؤمن و هر مؤمنه .
جمیع مؤمنین و مؤمنات و مسلمین ومسلمات را توفیق راه راست کرامت فرمای . (قابوسنامه ص 3). بل کافه ٔ مؤمنین از سپاهی و رعیت از آن بهره ورگشته . (عالم آرای عباسی ص 207).
- امیرالمؤمنین ؛ از القاب خلفا.(ناظم الاطباء). لقبی که اهل سنت به خلفا دهند. (از یادداشت مؤلف ).
- || لقب خاص حضرت علی بن ابیطالب در عرف شیعه . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به علی شود.
در دعای مؤمنین و مؤمناتی زآنکه هست
زیر بارت گردن هر مؤمن و هر مؤمنه .
منوچهری .
جمیع مؤمنین و مؤمنات و مسلمین ومسلمات را توفیق راه راست کرامت فرمای . (قابوسنامه ص 3). بل کافه ٔ مؤمنین از سپاهی و رعیت از آن بهره ورگشته . (عالم آرای عباسی ص 207).
- امیرالمؤمنین ؛ از القاب خلفا.(ناظم الاطباء). لقبی که اهل سنت به خلفا دهند. (از یادداشت مؤلف ).
- || لقب خاص حضرت علی بن ابیطالب در عرف شیعه . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به علی شود.