ترجمه مقاله

مؤونت

لغت‌نامه دهخدا

مؤونت . [ م َ ئو ن َ ] (ع اِ) مؤونة. مؤونه . قوت . لوازم معیشت از نفقه و گرانی نفقه . (از یادداشت مؤلف ). مؤنة. (ناظم الاطباء) : عیالان و مؤونت بسیار دارد... بیا تا یک فرزند از آن او من بستانم و یکی تو و به خانه ٔ خویش بداریم تا عیال و مؤونت او کمتر شود. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ).
نرسد بی مؤونت بذلت
طعمه و دانه ٔ وحوش و طیور.

مسعودسعد.


هر نفقه و مؤونت که بدان حاجت افتد تکفل کنی . (کلیله و دمنه ). و رجوع به مؤونة شود.
- بسیارمؤونت ؛ عیالوار. عیالوار که اهل و عیال و افراد نانخور بسیار دارد. که خرج زندگی خانواده بسیار دارد : من مردی کم بضاعت بسیارمؤونتم و سرمایه همان بالش داشتم . (تاریخ جهانگشای جوینی ).
|| رنج . محنت . مشقت . دشواری . سختی . ج ، مؤونات (مؤنات ). (یادداشت مؤلف ) : روزگار ضایع و مال هدر و جواهر پریشان و مؤونت باقی . (کلیله و دمنه ). الحق اگر در آن سعی پیوسته آید و مؤونتی تحمل کرده شود ضایع و بی ثمرت نماند. (کلیله و دمنه ). اگر گران می آید بر وی آمدن سوی حضرت ما با تمامی جثه ما به بعضی از وی برای تخفیف مؤونت قناعت کردیم . (کلیله و دمنه ). آن را ازمؤونت فتوت و مکرمت شناسی . (کلیله و دمنه ). || خرج . هزینه . مخارج . (از یادداشت مؤلف ). || ج ِ مؤن ، به معنی نوعی از مالیات و عوارض . (از یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 165) : راهها از متسلکان ایمن گشته ، کاروان ها از اطراف و نواحی بی زحمت مؤونت باج بدرقه می آیند. (از المعجم چ دانشگاه چ مدرس رضوی ص 10). زنان و کسان ایشان که در بنه و خانه مانده باشند مؤونتی که به وقت حضور می داده باشند برقرار باشد. (تاریخ جهانگشای جوینی ج 1 ص 22).
- مؤونت زراعت ؛ هزینه ٔ کشت وکار نظیر تهیه ٔ بذر و گاو و مزد کارگر و غیره : آنچه به جهت نسق و زراعات ضرورند از مالیات سرکار به عنوان بذر و مساعده و مؤونت زراعت به رعیت داده در رفع محصول وجه مساعده و مؤونت را بازیافت نماید. (تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 46). اخراجات : مؤونت زراعت و کرایه ٔ منزل مهمانان و غیره ...: بیست وسه تومان و ششهزار و هشتصد دینار و کسری . (از تذکرةالملوک ص 96).
|| بار. ثقل .
ترجمه مقاله