ترجمه مقاله

موچ

لغت‌نامه دهخدا

موچ . (اِ صوت ) حکایت آواز بوسه و از اتباع او (ماچ است در اصطلاح عامه )؛ ماچ و موچ ، ماچ و بوسه . (یادداشت مؤلف ). || صدایی شبیه به صدای ادا کردن لفظ «موچ » که از گنجشگ و پرندگان دیگر شنیده می شود.
- موچ زدن ؛ برآوردن صدایی شبیه به صدای ادا کردن لفظ «موچ » که از گنجشگ و پرندگان دیگر شنیده می شود.
- موچ کشیدن ؛ آوازی شبیه لفظ موچ برای خواندن گنجشکان از میان دو لب گرد کرده برآوردن . با صوتی شبیه صوت لفظ موچ گنجشک را خواندن . آوازی شبیه موچ از میان دو لب جمع و غنچه کرده برآوردن برای خواندن گنجشک بچه ای یا خندانیدن طفل شیرخواری . (یادداشت مؤلف ).
|| صدایی که از لب جمع شده خارج کنند به منظور متوجه ساختن کودک نوزاد را. به سوی خود خواندن یا راندن و تشویق کردن اسبان . و رجوع به موچ کشیدن شود.
ترجمه مقاله