ترجمه مقاله

موژان

لغت‌نامه دهخدا

موژان . (ص ) نرگس نیم شکفته . (ناظم الاطباء) (از برهان ). نرگس شکفته و به صورت موجان نیز آمده . (از آنندراج ). نرگس شکفته را گویند. (از فرهنگ اوبهی ). || چشم شهلای پرکرشمه . (از فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء). چشم پرکرشمه را گویند که شهلا باشد. (انجمن آرا) (از برهان ) (از آنندراج ). چشم نیکو باشد که اندک کرشمه داشته باشد. (فرهنگ اوبهی ). صفتی است از نیکویی برای چشم یار. شهلا، یا مخمور یا چیزی مانند آن که نسخه های متعدد لغت نامه ٔ اسدی هر یک به نحوی آن را آورده اند هیچ یک درست نیست . موژان ، چشم نیکو را گویند که اندک اندک متحرک شود به نظر و حالی دارد از لطافت . (نسخه ای از اسدی ). نرگس را و چشم نیکو را خوانند. (نسخه ای از اسدی ). نرگس شکفته و چشم نیکوان را خوانند. (نسخه ای از اسدی ) (یادداشت مؤلف ) :
دو چشم موژان بودیش خوب و خواب آلود
بماند خواب و شد آن نرگسش که موژان بود.

عماره (از اسدی ).



خوی گرفته لاله ٔ سیرابش از تف نبید
خیره گشته نرگس موژانش از خواب و خمار.

فرخی .


|| چشم خواب آلوده . || شخص خواب آلوده . (ناظم الاطباء) (از برهان ).
ترجمه مقاله