ترجمه مقاله

مویزک

لغت‌نامه دهخدا

مویزک . [ م َ زَ ] (اِ) اسم فارسی مویزج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). یک قسم دانه ٔ سیاه . (ناظم الاطباء). مویز کوهی .دانه ای است دارویی و آن کشنده ٔ شپش است . مویزج . (ازیادداشت مؤلف ). حبی باشد سیاه و بهترین آن مصری بود و آن را مویزج حجری گویند و به عربی زبیب الجبل خوانند یعنی مویز کوهی . (برهان ) (آنندراج ) :
آن بز نگر که در پی طفلی همی دود
بهر مویزکی که جز آنش عزیز نیست .

خاقانی .


رجوع به مویزج شود.
- مویزک عسلی ؛ اسم فارسی دبق است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). مویزج عسلی . و رجوع به دبق و نیز ترکیب مویزج عسلی در ذیل مویزج شود.
- مویزک کوهی ؛ مویزج است به فارسی . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به مویزج شود.
|| قسمی مار خردجثّه که زهری قتال دارد. (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله