مکالم
لغتنامه دهخدا
مکالم . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) اسم فاعل از مکالمه . هم سخن . (فرهنگ نوادر لغات دیوان شمس چ فروزانفر) :
کم طمع شد آن کسی کو طمع در عشق تو بندد
کم سخن شد آن کسی که عشق با او شد مکالم .
کم طمع شد آن کسی کو طمع در عشق تو بندد
کم سخن شد آن کسی که عشق با او شد مکالم .
مولوی .