ترجمه مقاله

مکب

لغت‌نامه دهخدا

مکب . [ م ُ ک ِب ب ] (ع ص ) بر رو درافتنده . (غیاث ) (آنندراج ). سرنگون شده و بر روی افتاده . قوله تعالی : افمن یمشی مکباً علی وجهه . (ناظم الاطباء). || بر رو دراندازنده ، مشتق از اکباب که به روافکندن و به روافتادن است ، لازم و متعدی هر دو آمده . (غیاث ) : اعوذ باﷲ من الفقر المکب و مجاورة من لااحب . (گلستان ، از امثال و حکم ج 1 ص 186).
ترجمه مقاله