ترجمه مقاله

مکفی

لغت‌نامه دهخدا

مکفی . [ م َ فی ی ] (ع ص ) کفایت شده . انجام یافته . به انجام رسیده .
- مکفی شدن ؛ انجام یافتن . صورت پذیرفتن . به انجام رسیدن . کفایت شدن : در خیال آنکه بی حضور ما کار قوریلتای تمشیت نپذیرد و رونق نگیرد و آن مصلحت مکفی نشود. (جهانگشای جوینی ).
|| از میان رفتن .ریشه کن شدن : چون شر این حادثه ان شأاﷲ مکفی شود مرا وسیلتی مرضی و ذریعتی شگرف پیش روزگار مدخر گردد. (مرزبان نامه چ 1 تهران ص 185).
- مکفی گردانیدن ؛ از میان بردن .ریشه کن کردن : تا نصرت الهی و عون پادشاهی به رعایت لطف و عنایت کرم شر او مکفی و منقطع گرداند. (سندبادنامه ص 142).
- مکفی گردیدن (گشتن ) ؛کفایت شدن . به انجام رسیدن . انجام یافتن : اگر برحسب هوا در کاری مثال دهد... آن مهم نیز مکفی گردد و تدارک آن در حیز تعذر نماند. (کلیله چ مینوی ص 350).
ترجمه مقاله