ترجمه مقاله

مکلف

لغت‌نامه دهخدا

مکلف . [ م ُ ک َل ْ ل َ ] (ع ص ) رنج رسانیده شده . (آنندراج ). به مشقت و دشواری درافتاده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تکلیف شود. || کسی که ترتیب و انجام دادن امری را پذرفتار شده و تعهد کرده باشد و تکلیف کرده شده . (ناظم الاطباء). موظف . ملزم .
- مکلف ساختن کسی را بر کاری . رجوع به ترکیب مکلف کردن کسی را بر کاری شود.
- مکلف شدن ؛ پذرفتار انجام کاری شدن . (ناظم الاطباء).
- مکلف کردن کسی را بر کاری ؛ بر او نهادن آن کار. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). انجام دادن کاری را بر عهده ٔ کسی گذاشتن .
|| (اصطلاح شرع ) عاقل و بالغ را مکلف گویند. (آنندراج ). نزد فقها، عاقل بالغ. (از اقرب الموارد). کودکی که به سن بلوغ و تکلیف رسیده باشد. (ناظم الاطباء). بالغ. به حد مردان یا زنان رسیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اما قصاص اندرتن واجب نشود الا به چهار رکن ، یکی قاتل و شرط آن است که مکلف باشد و مختار. (کشف الاسرار ج 3 ص 130). نظر به عموم حکم ، جمله ٔ مکلفان را صوم رمضان فرض است . (مصباح الهدایه چ همایی ص 339).
- مکلف شدن ؛ به سن بلوغ و تکلیف رسیدن . (ناظم الاطباء).
|| کلف دار. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله