ترجمه مقاله

مگسک

لغت‌نامه دهخدا

مگسک . [ م َ گ َ س َ ] (اِ مصغر) مگس خرد. (ناظم الاطباء). نوعی مگس خرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || ذروح . (تفلیسی ). گوژخار. کوژخار. کاغنه . عروسک . باغوجه . ذروح (واحد ذراریح ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ذروح و ذراریح شود. || نوعی خال که زنان به رخسار کنند. قسمی خال که بر چهره نهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || زایده ای است بر سر لوله ٔ سلاح آتشین که به مدد آن نشانه روی و تیراندازی کنند. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). زائده ای است کوچک در انتهای لوله ٔ تفنگ و مسلسل و جز اینها که به هنگام تیراندازی خط بصر خود را با رأس آن و زیر هدف میزان کنند. و رجوع به مگس (معنی آخر) شود.
ترجمه مقاله