ترجمه مقاله

میربار

لغت‌نامه دهخدا

میربار. (اِ مرکب ) رئیس تشریفات دربار. حاجب بار. آنکه مردم را برای آمدن به حضور پادشاه بار می دهد. (ناظم الاطباء). آن که مردم را بار دهد برای آمدن به حضور و این را در هندوستان داروغه ٔ دیوانخانه گویند. (آنندراج ) :
داری سپهر هفتم و جبریل معتکف
داری بهشت هشتم وادریس میربار.

خاقانی .


رحمت میربار جلال اوست و عزت پرده دار کمال او. (راحةالصدور راوندی ).
گفته ای ای میربار قصه ٔ شهری بشاه
حال غریبان بگوی نوبت ایشان رسید.

میرحسن دهلوی .


ترجمه مقاله