ترجمه مقاله

میعادگاه

لغت‌نامه دهخدا

میعادگاه . (اِ مرکب ) جایی که دو گروه با هم عهد اتفاق می بندند و قرار مدار کارهای خود را می دهند. (ناظم الاطباء). وعده گاه . وعده جای . قرارگاه . جای قرار گذاشتن و وعده دادن :
روان کرد مرکب به میعادگاه
پذیره که دشمن کی آید ز راه .

نظامی .


بهشت از حضرتش میعادگاه است
ز باغ دولتش طوبی گیاه است .

نظامی .


دو لشکر درآمد به میعادگاه
شد آراسته هر دو صف سپاه .

ملاعبداﷲ هاتفی .


ترجمه مقاله