مینارنگ
لغتنامه دهخدا
مینارنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) کنایه از سبزرنگ است . (آنندراج ). سبزرنگ . (ناظم الاطباء). به رنگ مینا :
این چه لطف است که چون سرو شود مینارنگ
از بغل گیری آئینه تن سیمینش .
|| کبود. || سیاه روشن . (ناظم الاطباء).
این چه لطف است که چون سرو شود مینارنگ
از بغل گیری آئینه تن سیمینش .
صائب (از آنندراج ).
|| کبود. || سیاه روشن . (ناظم الاطباء).