ترجمه مقاله

ناآمده

لغت‌نامه دهخدا

ناآمده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نیامده . واقع نشده . که اتفاق نیفتاده است :
بگوید همی تا بدان می خوریم
غم روز ناآمده نشمریم .

فردوسی .


نماند که نیکی بر او بگذرد.
پی روز ناآمده نشمرد.

فردوسی .


دگرکز بدیهای ناآمده
گریزد چو از دام مرغ و دده .

فردوسی .


بگذشته چه اندوه و چه شادی بر دانا
ناآمده اندوه و گذشته ست برابر.

ناصرخسرو.


غم چند خوری به کار ناآمده پیش .

(جامعالتمثیل ).


|| در آینده . در آتیه . عاقبت . که هنوز نیامده است :
چهارم که دل دور داری ز غم
ز ناآمده بد نباشی دژم .

فردوسی .


رفته چون رفت طلب نتوان کرد
چشم ناآمده بین بایستی .

خاقانی .


|| اندک توقف داشته . درنگ اندک کرده . درنگ ناکرده :
ناآمده رفتن این چه ساز است
ناکشته درودن این چه راز است .

نظامی .


|| آن که از مادر نزاده است . آن که هنوز متولد نشده . آن که بدنیا نیامده است :
ناآمدگان اگر بدانند که ما
از دهر چه میکشیم نایند دگر.

خیام .


چندانکه به صحرای عدم می نگرم
ناآمدگان و رفتگان می بینم .

(منسوب به خیام ).


ترجمه مقاله