ترجمه مقاله

نائم

لغت‌نامه دهخدا

نائم . [ ءِ ] (ع ص ) خفته . خوابیده . (آنندراج ). خسپنده . (شمس اللغات ) (ناظم الاطباء). مضطجع. (المنجد). مقابل یَقَظ به معنی بیدار. (از غیاث اللغات ). به خواب رفته . آرامیده . خسبیده . خسبنده . خواب کننده . نعت است از نوم :
همچنین دنیا که حلم نائم است
خفته پندارد که این خود قائم است .

مولوی .


ج ، نیام ، نُوَّم ، نُیَّم ، نِیَّم ، نُوّام ، نُیّام ، نَوم ، نائمین .
- لیل نائم ؛ شب آرمیده . (منتهی الارب ). ینام فیه . (اقرب الموارد) (المنجد).
ترجمه مقاله