ترجمه مقاله

نابرید

لغت‌نامه دهخدا

نابرید. [ ب ُ ] (ن مف مرکب ) ختنه ناکرده . غیرمختون . (ناظم الاطباء). کسی که ختنه اش نکرده باشند و این در مقام تحقیر و تهوین گویند. (آنندراج ) :
کنون قطع به حرف آن نابرید
که در آخرقصه خواهی شنید.

حاجی محمدخان قدسی (از آنندراج ).


|| پارچه ای که به اندازه ٔ لباس گرفته و هنوز نبریده باشند. (ناظم الاطباء). نبریده . بریده نشده :
به گنجی که بد جامه ٔ نابرید
فرستاد نزد سیاوش کلید.

فردوسی .


[ کیخسرو ] یکی تخته ٔ جامه ٔ نابرید
دو آرام دل کودک نارسید.

فردوسی .


چه جامه ٔ بریده چه از نابرید
که کس در جهان بیشتر ز آن ندید.

فردوسی .


خلعتی سخت بزرگ فاخر راست کرده بودند... از کوس و علامتهای فراخ ومنجوق و غلامان و بدرهای درم و جامه های نابرید. (تاریخ بیهقی ص 156). و بسیار جامه ٔ نابرید و هر چیزی از جهت خویش فرستاد... لوا و جامه ٔ دوخته ... و جامه های نابرید از هر دستی . (تاریخ بیهقی ص 501). بی اندازه مال از زرینه و سیمینه و جامه های نابرید. (تاریخ بیهقی ص 154).
ترجمه مقاله