ترجمه مقاله

نابل

لغت‌نامه دهخدا

نابل . [ ب ِ ] (ع ص ) صاحب تیر. (منتهی الارب ). تیردار. (دهار). کسی که با خود تیر داشته باشد. (اقرب الموارد). || تیرساز. (منتهی الارب ). تیرگر. (دهار). سازنده ٔ تیر. (المنجد). || تیرانداز. ماهر در تیراندازی . (منتهی الارب ). ماهر در تیراندازی . (المنجد) (اقرب الموارد). || زیرک در کار. (منتهی الارب ): هو نابل و ابن نابل ؛ او زیرک و پسر زیرک است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || ثار حابلهم علی نابلهم ؛ یعنی آتش بلا افروختند بر خود. (منتهی الارب ).
- امثال :
اختلط الجاهل بالنابل ؛ برای آشفتگی و درهم آمیختن کار مثل زنند.
ترجمه مقاله