ناخن رساندن
لغتنامه دهخدا
ناخن رساندن . [ خ ُ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) ناخن زدن . ناخن خلانیدن . خراشیدن :
حسن بر ساز محبت چو رساند ناخن
ناله ساز است ، چه از نقره چه از آهن تار.
خونابه ٔ دل آتش یاقوت گداز است
مگذار به این آبله ناخن برسانیم .
حسن بر ساز محبت چو رساند ناخن
ناله ساز است ، چه از نقره چه از آهن تار.
درویش واله هروی (از آنندراج ).
خونابه ٔ دل آتش یاقوت گداز است
مگذار به این آبله ناخن برسانیم .
صائب (از آنندراج ).