ترجمه مقاله

ناخواسته

لغت‌نامه دهخدا

ناخواسته . [ خوا / خا ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ، ق مرکب ) نطلبیده . تقاضا نکرده . بدون تقاضا. نخواسته . خواهش نکرده . درخواست نکرده . بی سؤال . بی طلب . بدون تمنا و درخواست :
کلید در گنج آراسته
بگنجور او داد ناخواسته .

فردوسی .


از غایت جود و کرم و برّ و مروت
ناخواسته بخشی به همه خلق همه چیز.

سوزنی .


آن بخت ندارند که ناخواسته یابند
چیز این دو سه تا شاعر بی مغز چو گشنیز.

سوزنی .


آن روز که تو خواسته ناخواسته بخشی
کس مر شعرا را ندهد راه به دهلیز.

سوزنی .


بدین چشم و ابروی آراسته
کزینسان بمن داد ناخواسته .

نظامی .


به سرسبزی صبح آراسته
به مقبولی نزل ناخواسته .

نظامی .


یکی آنکه از گنج آراسته
دهی آرزوهای ناخواسته .

نظامی .


ناخواسته دادن سخاست که دادن بعد از خواستن مکافات خواهش باشد. (تاریخ گزیده ). || کریه . (منتهی الارب ). نامطلوب . ناپسند :
چون شدی فتنه ٔ ناخواسته ٔ خویش ؟ بگو
راست میگوی که هشیار نگوید جز راست .

ناصرخسرو.


ترجمه مقاله