ناخوش کردن
لغتنامه دهخدا
ناخوش کردن . [ خَش ْ یا خُش ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناگوار ساختن . تباه کردن :
بکوشد ز بهر درم پنج و شش
که ناخوش کند بر دلش روز خوش .
مگر سیستان را پر آتش کنیم
بر ایشان شب و روز ناخوش کنیم .
بکوشد ز بهر درم پنج و شش
که ناخوش کند بر دلش روز خوش .
فردوسی .
مگر سیستان را پر آتش کنیم
بر ایشان شب و روز ناخوش کنیم .
فردوسی .