ترجمه مقاله

نادرشاه افشار

لغت‌نامه دهخدا

نادرشاه افشار. [ دِ هَِ اَ ] (اِخ ) سرسلسله ٔ پادشاهان افشاریه ٔ ایران است . وی در 28 محرم سال 1100 هَ . ق . درناحیه ٔ دستگرد از توابع دره گز متولد شد، پدر او امامقلی قرقلو از ایل افشار بود، ایل افشار از ایل هائی است که شاه عباس کبیر به دوران سلطنت خویش به ناحیه ٔکبکان کوچ داده بود تا در سرراه ازبکان مقاومت کنند. امامقلی از افراد بی نام و نشان این ایل بود و گویابه شغل پوستین دوزی و به تنگدستی روزگار میگذرانیده است . نام اصلی نادرشاه نادرقلی یا ندرقلی بود و بعداً به طهماسبقلی و سرانجام به نادرشاه افشار معروف گشت . ندرقلی در آغاز جوانی از پدر یتیم ماند. از سنین کودکی و آغاز جوانی او اطلاع روشنی در دست نیست . وی در هفده سالگی با مادرش اسیر ازبکان شد و دوران اسارت او چهار سال طول کشید. سرانجام پس از مرگ مادرش در اسیری ، وی از چنگ ازبکان فرار کرد و به دیار خود آمد، و بخدمت «باباعلی بیگ کوسه لوی افشار» روی آورد. باباعلی بیگ رئیس ایل افشارو حکمران ابیورد بود، ندرقلی به پاس رشادتهائی که در زد و خوردهای محلی نشان داد در دستگاه بابا علی به درجه ٔ «ایشک آقاسی » رسید و یکبار هم از طرف او مأمور گزاردن پیامی به دربارشاه سلطان حسین گشت و به اصفهان رفت . وی پس از فوت باباعلی بیگ به مشهد آمد و از نزدیکان ملک محمود سیستانی حکمران خراسان شد و چون به کمک دو تن از سران افشار به قصد ملک محمود توطئه ای کرده بود و ملک محمود از قصد وی آگاه شد بناچار ندرقلی به ابیورد فرار و جمعی را بدور خود فراهم کرد و پس از زد و خوردهائی با ملک محمود، چون آوازه ٔ شجاعتش به گوش شاه طهماسب رسیده بود، شاه ، حسنعلی بیگ معیرالممالک را نزد او فرستاد تا منصب حکومت ابیورد را به وی ابلاغ نماید. و چندی بعد شاه طهماسب که عزیمت تسخیر مشهد داشت ، با ندرقلی در ولایت خبوشان ملاقات کرد و او را رسماً به خدمت خود پذیرفت و ندرقلی درملازمت اردوی شاه به محاصره ٔ مشهد همت گماشت . و چون فتحعلی خان سردار بزرگ شاه طهماسب را رقیب سرسخت خویشتن می پنداشت شاه را نسبت بدو بدگمان کرد و شاه فتحعلی خان را بکشت (14 صفر 1139). و نادر سردار بی رقیب اردوی شاه شد. سپس با ملک محمود سیستانی جنگی سخت درپیوست و سرانجام ملک محمود بر اثر خیانت یکی از سردارانش شکست خورد و در حجره ای از صحن رضوی بست نشست و نادر پیروزمندانه مشهد را تصرف کرد (16 ربیع الثانی 1139). و به تعمیر و تذهیب مرقد امام رضا همت گماشت .
نادر و شاه طهماسب : در این هنگام شاه طهماسب از قدرت روزافزون نادر بیمناک شد و از امیران مازندران و استراباد و گرایلی برای دفع او کمک خواست و نادر، با شنیدن این خبر، با لشکری رهسپار خبوشان [ محل اقامت شاه طهماسب ] شد و مشهد را محاصره کرد و شاه را شکست داد و پس از آن با وی تجدید عهد کرد و او را به عزت و احترام به مشهد آورد و اندکی بعد ترکمن ها و تاتارهای مرو را که بر ابراهیم خان برادرش شوریده بودند قلع وقمع کرد و پس از سرکوبی شورشیان قاین و محاصره ٔ سنگان و شکست دادن افغانها، عزیمت به تسخیر هرات گماشت ،اما شاه طهماسب از لشکرکشی به هرات خودداری کرد و با تصمیم نادر مخالفت ورزیده ، به وی پیام فرستاد که به مازندران خواهد رفت ، نادر از تسخیر هرات منصرف شد و چون از توطئه های روزافزون شاه طهماسب با خبر گشت دیگر بار با او مصاف داد و اورا تحت نظر روانه ٔ مشهد کرد وبار دیگر، پس از قول و قرارهائی ، با وی تجدید پیمان کرد و پس از نبردهائی با ترکمن ها، به اتفاق شاه طهماسب روانه ٔ مازندران شد و بعد از آنکه نظم و آرامش را در آن سامان برقرار کرد، سفیری از طرف و به نام شاه طهماسب به دربار روسیه گسیل داشت و از روسها خواست که ایالت گیلان را مسترد دارند.
جنگ با افغان ها: آنگاه نادر بسیج حمله ٔ به اصفهان دیدتا با افغانهائی که به دوران شاه سلطان حسین بر ایران غلبه یافته و اصفهان را پایتخت خود کرده بودند نبرد کند، اما چون از حمله ٔ ابدالیهای هرات به خراسان بیمناک بود و می اندیشید که مبادا پس از لشکرکشی وی به اصفهان ابدالیها به خراسان هجوم آرند، تصرف هرات را مقدم داشت و بر اثر جنگهای شدیدی که در محل «کافر قلعه » و «کوسویه » و «رباط پریان » کرد، ابدالیها شکست خوردند و تقاضای عفو کردند و طهماسب به اشارت نادر، اﷲ یارخان رئیس ابدالیها را مجدداً به حکومت هرات منصوب کرد. نادر و شاه طهماسب در چهارم ذیحجه ٔ 1141 وارد مشهد شدند تا خود را برای جنگ با اشرف افغان و تسخیر اصفهان آماده کنند در این هنگام اشرف افغان با سنگدلی و قدرت بر اصفهان سلطنت میکرد، اشرف از بیم آنکه عثمانیان بیاری صفویه برخیزند شاه سلطان حسین را که مقید و زندانی کرده بود با همه افراد خاندان سلطنتی به فجیعتر وضعی بکشت ، از قساوت و قدرت افغانان دردل مردم ایران رعبی نشسته بود تا بدانجا که لشکر افغان را شکست ناپذیر تصور میکردند، چون اشرف از عزیمت نادر باخبر شد پس از تقویت پادگان اصفهان و تحکیم موقعیت دفاعی آن ، خود با توپخانه و تجهیزات به عزم مقابله با سپاه نادر، رهسپار تهران شد. نادر نیز (در هجدهم صفر 1142) به اتفاق شاه طهماسب ، از راه نیشابورو سبزوار روانه ٔ سمنان شد و سرانجام لشکر نادر و اشرف در جوار قریه ٔ «مهماندوست » بر کنار رودخانه ای بهمین نام ، با هم تلاقی کردند (6 ربیع الاول 1142) و پس از نبردی که بین طرفین اتفاق افتاد افغانها گریختند واین نخستین شکست افغانها، ایرانیان را به شکست پذیری آنان امیدوار ساخت و چون در دومین نبردی هم که در محال «خوار» میان سپاه افغان و نادر درپیوست افغانان شکست خوردند، اشرف به اصفهان فرار و از «احمدپاشا» حاکم بغداد استمداد کرد و خود در اصفهان دست به کشتارو چپاول زد و چند روز بعد، با رسیدن قوای کمکی احمدپاشا و با تجهیزات وسیع و تهیه ٔ مفصلی برای تجدید نبرد با نادر، روانه ٔ «مورچه خور» (از قرای اصفهان ) شد در محل مورچه خور نبرد سختی میان لشکریان نادر و سپاهیان اشرف درگرفت و سرانجام این نبرد به فتح قطعی نادر و شکست و فرار اشرف منتهی گشت (20 ربیعالثانی 1142). اشرف به اصفهان فرار کرد و شبانه و به شتاب بار و بنه ای بست و راه شیراز در پیش گرفت و دروازه ٔ اصفهان پایتخت ایران را بروی سپاه نادری بازگذاشت . نادر بیدرنگ روانه ٔ اصفهان شد و اندکی بعد شاه طهماسب نیزاز پی او به اصفهان آمد (در جمادی الاولی 1142).
سرانجام اشرف : شاه طهماسب پس از جلوس بر تخت پدر و فرستادن فتح نامه ها به اطراف ، نادر را از رفتن به مشهد منصرف ساخت و با همه نگرانیهائی که از جانب او داشت ، چون خود را در برابر دولت های روس و عثمانی ناتوان میدید و از بازگشت افغانان شکست خورده نیز بسختی بیمناک بود، از او خواست که در اصفهان بماند و همچنان سردار سپاه وی باشد. نادر طی چند روزی که در اصفهان ماند شاه طهماسب را واداشت که رضا قلیخان شاملو را به سفارت بدربار عثمانی فرستد و استرداد ولایات غربی ایران را خواستار شود،و شاه چنین کرد. اندکی بعد چون نادر به تعاقب افغانان فراری عزیمت نمود، شاه که از بازگشت اشرف افغان بیمناک بود، گذشته از اینکه عمه ٔ خود را به همسری او درآورد و مقام سرداری کل قشون و بیگلربیگی خراسان را نیز بدو تفویض کرد مجبورشد همه پیشنهادها و تقاضاهای وی را بپذیرد و اختیارات کاملی به او بدهد تا نادر بتواند در هر جا هر چه لازم است مالیات بگیرد و صرف قشون خود کند و با اشرف بجنگد . و نادر با اختیارات و امتیازاتی که گرفته بود به عزم تعقیب افغانان راه شیراز در پیش گرفت و کار اشرف را که به غارت شیرازپرداخته بود، یکسره کرد. باقیمانده ٔ سپاه افغان کشته و اسیر و پراکنده شدند و اشرف با هزار و پانصد تن از لشکریان خود رو به قندهار آورد و ضمن راه ، این تعداد اندک نیز از گرد او پراکنده شدند تا آنجا که شمار سپاهیانش به یکصد تن رسید و سرانجام به دست بلوچان کشته و قطعه قطعه شد.
جنگ با عثمانی : نادر یک ماهی در شیراز اقامت کرد و ضمن ترمیم خرابیهائی که به دوران تسلطاشرف ، نصیب شهر شیراز شده بود، و پس از تعمیر بقعه ٔشاه چراغ ، برای پس گرفتن شهرهائی که قشون عثمانی - با استفاده از ضعف ایام اخیر سلطنت شاه سلطان حسین وهرج و مرج دوران تسلط افاغنه ، تصرف کرده بود راه همدان در پیش گرفت . در این زمان گرجستان و ارمنستان و قسمتی از داغستان و شیروان و قسمت اعظم عراق و تمام کردستان و همدان و کرمانشاه در تصرف عثمانیان بود . نادر از شهرهای دزفول و بهبهان و رامهرمز و شوشتر و بروجرد بگذشت و پادگان عثمانی را در نهاوند شکست داد و ملایر و همدان را از عثمانیان پس گرفت و لشکریان عثمانی را از راه سنندج به بغداد فراری کرد و خود یک ماهی در همدان ماند و لشکریانش کرمانشاه را نیز تصرف کردند. سپس نادر همت بر استخلاص آذربایجان گماشت و ضمن فتوحات پیاپی ، گرم استرداد ولایات آذربایجان بود که از شورش ابدالیها و طغیانی که در هرات و خراسان پدید آمده بود باخبر گشت ، بناچار تقاضای مهلت و متارکه ٔ عثمانیان را پذیرفت و جنگ با عثمانی را نیمه تمام گذاشت و خود از مغرب متوجه مشرق شد تا ابدالیها را گوشمالی بواجب دهد و ابتدا طوایف ترکمان یموت را شکست داد آنگاه به مشهد رفت ، و پس از مطیع ساختن ایلات گردنکش ، لشکر به جنگ ابدالیهابرد و پس از جنگ سختی که در نزدیکی هرات با ابدالیها کرد به محاصره ٔ هرات پرداخت ، این محاصره ده ماه مدت گرفت و سرانجام در اول رمض-ان 1144 ه-رات تسلی-م ش-د .
شکست و خلع شاه طهماسب : مقارن ایامی که نادر در شرق ایران گرم سرکوبی ابدالیها و فرونشاندن آشوب طاغیان بود، شاه طهماسب را هوس مقابله با لشکریان عثمانی به سر افتاد و به تعقیب فتوحات نادری پرداخت تا او را هم در جهانگشائی و کشورستانی سهمی باشد. بدین منظور در جمادی الثانی 1143 شاه از اصفهان حرکت کرد و از طریق همدان به تبریز رفت و پس از عزل حاکمی که نادر در تبریز منصوب کرده بود با هجده هزار سپاه ، ایروان را محاصره کرداما بر اثر نرسیدن آذوقه ، هجده روز بعد، از محاصره ٔایروان دست کشید و عقب نشینی کرد و در حوالی قریه ٔ کردخان از قرای همدان با قشون عثمانی روبرو شد و از احمدپاشای بغدادی فرمانده ٔ سپاهیان عثمانی شکست خورد و با تلفات سنگینی به اصفهان عقب نشست و شهرهائی را که نادر فتح کرده بود از دست داد، سپس با دربار عثمانی که از حمله ٔ مجدد نادربیمناک بود پیمانی بست و رود ارس را مرز ایران و عثمانی شناخت و ولایات گنجه و تفلیس و ایروان و نخجوان و شماخ-ی و داغستان را به عثمانیها داد .
مقارن خاتمه ٔ کار هرات ، نادر از عهدنامه ای که شاه طهماسب با عثمانیان بسته بود باخبر شدو از کار خودسرانه ٔ شاه برآشفت و به سختی با آن پیمان مخالفت کرد و رسولانی به بغداد و استانبول فرستاد و کلیه ٔ ولایات از دست رفته ٔ ایران را مطالبه کرد و خود در مشهد به تدارک و تجهیز سپاه پرداخت و حکومت خراسان را به ابراهیم خان سپرد و با سپاهی گران و متشکل از طوایف گوناگون روز هفتم محرم 1144 از مشهد بیرون آمد و پس از حمله ای که به ترکمانان یموت کرد رو به اصفهان آورد تا کار خود را با شاه طهماسب یکسره کند و فارغ از توطئه های وی بتواند به جنگ با عثمانیان پردازد، پس از رسیدن به اصفهان شاه طهماسب را از سلطنت خلع و تحت الحفظ به خراسان تبعید کرد و فرزند او را که هشت ماه بیش نداشت به نام شاه عباس سوم به پادشاهی برگزید و سلطنت او را رسماً اعلام نمود (14 ربیع الاول 1145) و خود را نایب السلطنه خواند پس از گوشمالی یاغیان بختیاری و زند، از طریق کرمانشاه راه کرکوک پیش گرفت و در محل زهاب نیروی عثمانی را شکست داد و «احمدپاشا» سردار عثمانی را اسیر کرد و به پیشروی خودادامه داد و پس از شکست دیگری که در محل شهربان به نیروی عثمانی وارد آورد، رو به بغداد نهاد و با ساختن پلهای شناور از تنه ٔ درختان خرما، با سپاهیان خود از رود دجله گذشت و نیروی عثمانی را که در بغداد موضع گرفته بودند محاصره کرد و در برابر دشمن به ساختن برج ها و استحکامات پرداخت ، نادر چنان در کار محاصره ٔبغداد پافشاری کرد که احمدپاشا فرمانده ٔ سپاهیان ترک در پایان محرم 1166 مجبور شد قاصدی به نزد وی فرستد و پیشنهاد تسلیم شدن خود را به اطلاع نادر برساند نادر تقاضای احمدپاشا را پذیرفت اما سردار عثمانی از تسلیم شدن منصرف گشت چه در همین اثنا باخبر شد که نیروی عظیمی از لشکریان تازه نفس عثمانی به فرماندهی توپال عثمان پاشا به یاری وی میرسد. نادر هم که از نزدیک شدن نیروی کمکی دشمن باخبر شده بود به قصد پیشدستی به مقابله ٔ آنان شتافت و در ساحل دجله جنگی خونین میان نادر و عثمان پاشا درگرفت ، اما در این نبرد، با همه تلفات سنگینی که به نیروی عثمانی وارد آمد، نادرشکست خورد و بزحمت از معرکه بسلامت جست ، از طرف دیگراحمدپاشا که در بغداد از رسیدن عثمان پاشا باخبر شده بود جان تازه ای گرفت و بر لشکریانی که به حکم نادر مأمور محاصره ٔ بغداد بودند حمله برد و آنان را منهزم کرد، نادر و لشکریان شکست خورده اش به سوی همدان آمدند، نادر به سپاهیان خود مرخصی داد و از اطراف ایران نیروی کمکی خواست و سرانجام در 22 ربیع الثانی 1146 با نیروی تازه نفس و متشکل خویش از همدان به طرف مرز عثمانی حرکت کرد، و پس از شکست دادن فوجی از سپاهیان عثمانی که به سرکردگی فولادپاشا مأمور حفظ کرکوک بودند، روانه ٔ کرکوک شد. در همین اثنا خبر طغیان بلوچ ها به نادر رسید اما وی بدان اعتنائی نکرده دفع شر عثمانیان را واجب تر شمرد، و بجانب کرکوک حمله برد و پس از جنگ سختی که با عثمان پاشا کرد، نیروی عظیم عثمانی را بسختی درهم شکست و منهزم کرد، در همین جنگ سردار سپاه عثمانی ، عثمان پاشا کشته شد و نادر حله و نجف و کربلا را تصرف کرد و نیروئی را دیگر باره مأمور محاصره ٔ بغداد کرد و خود به قصد استخلاص تبریز، روانه ٔ آن سامان شد و تبریز را بدون جنگ به تصرف درآورد چه ، تیمورپاشای عثمانی که بر تبریز مسلط بود، با شنیدن خبر شکست های متوالی عثمانیان ، خود، شهر را تخلیه وفرار کرده بود، نادر پیشروی خود را در آذربایجان متوقف ساخت و برای خاتمه دادن به کار محاصره ٔ بغداد روانه ٔ آنجا شد و چون احمدپاشا حکمران بغداد از در مصالحه درآمد و از طرف دولت عثمانی تعهد کرد که همه متصرفات ده سال اخیر دولت عثمانی را در خاک ایران به نادر واگذار کند و از طرفی نادر از بالا گرفتن طغیان بلوچ ها سخت مشوش بود، دست از ادامه ٔ جنگ با عثمانیان کشید و عزیمت مشرق ایران کرد و به جنگ با محمدخان بلوچ پرداخت و او را شکست داد و اسیر کرد و با خود به شیراز برد. نادر پس از چند ماهی توقف در شیراز و اصفهان ، چون دولت عثمانی از انجام تعهدات احمدپاشا طفره میرفت ، بار دیگر عازم جنگ با عثمانیان شد و پس از تصرف شماخی ضمن پیامی از روسیه خواست که ماکو و دربند را تخلیه کند وگرنه آماده ٔ جنگ باشد، و نیروئی را مأمور تصرف گنجه کرد و ایروان را در محاصره گرفت و چون از حرکت نیروی تازه نفس و فراوان عدد عثمانی به سرداری عبداﷲپاشا باخبر شد به مقابله ٔ آن شتافت ، میدان جنگ در محلی بین «آق تپه » و «بغاورد» واقع شد و سپاهیان عثمانی و ایران به جان هم افتادند، در این جنگ عثمانیها با وجود کثرت نفرات شکست قطعی سختی خوردند و پس از دادن تلفات زیادی فرار کردند و نادر گنجه و تفلیس و ایروان را تصرف کرد، آنگاه تقاضای صلح عثمانی را پذیرفت .
شاهی نادر: نادر، پس از شکست دادن عثمانیان و پس گرفتن ولایات شرقی و شمال شرقی ایران از دولت عثمانی ، و بستن قرارداد صلح و استرداد ولایات بحر خزر از روسها، در حالی که سرمست پیروزیهای پیاپی بود و آوازه ٔ جهانگشائیش در سراسر ایران پیچیده و رعبش بر دل همسایگان نشسته بود، دعوتنامه هائی به سران ولایات نوشت و از امرای لشکر و حکام ولایات و قضات و روحانیان دعوت کرد تا در دشت مغان فراهم آیند و ضمن تشکیل مجلس مشاوره ای تکلیف تاج و تخت ایران را روشن کنند. لاکهارت در توصیف مجلس شورای دشت مغان مینویسد:
«محل مجلس در مغان ، ناحیه ای بودکه از شمال محدود بود به رود کر و از مشرق به رود ارس ، نادر حکم کرد در اینجا 12000 سرای از چوب و نی ، بانضمام مساجد و منازل و میدان ها و بازارها و حمام هاساخته شود و حرمسرا و عمارت برای خود او تهیه کنند.نادر شب 22 ژانویه ٔ 1736 (9 صیام 1148) به دشت مغان رسید و ظرف ایام ورود مدعوین ، روزانه دیوان داشت و به عرایض مردم رسیدگی میکرد تا روز بیستم رمضان همه ٔنمایندگان وارد شدند و جمعاً بیست هزار نفر در مغان گرد آمدند، چون عده زیادبود نادر آنها را به شکل دسته های جداگانه به دیوانخانه می پذیرفت ، روز اول تعداد هزار نفر در تالار پذیرائی حضور داشتند به تمام حاضران عطر و گلاب و شربت میدادند و نوازندگان که شماره ٔ آنان 22 تن بود به نواختن می پرداختند، روز بعد هم مجمعی نظیر آن اجتماع نمودو در آنجا انجمنی مرکب از طهماسب خان جلایر و شش نفر دیگر از طرف نادر اعلام داشتند که وی بعد از منکوب ساختن دشمنان ایران و بسط رفاه و امان ، اکنون که از جنگها و مبارزه ها خسته شده در نظر دارد کناره جوئی کند و در کلات منزوی گردد و به عبادت پردازد و بر رجال و امنای کشور است که یا طهماسب را به شاهی برگزینند یااگر میل به او ندارند یکی دیگر از سلاله ٔ صفوی را به سلطنت ایران تعیین کنند. در جواب ، همگان که میدانستند این پیشنهاد نادر صمیمانه نیست فریاد برآوردند که ما تنها نادر را به شاهی برمی گزینیم . این وضع چند روز تکرار شد تا اینکه نادر دستور داد خیمه ٔ بزرگی که دوازده ستون میخورد برپا کردند و آن را مفروش و مزین ساختند و نادر امرای ملک را در آنجا احضار نمود و همان موضوع تعیین شاه را پیش کشید، باز همه ٔ حاضرین او را نامزد کردند. این عمل چهار روز ادامه داشت تا اینکه نادر مجلسی تشکیل داد و در آنجا اعلام داشت که سلطنت را با شروط ذیل می پذیرد:
1 - احدی نادر را ترک نگوید و به یکی از فرزندان شاه مخلوع نپیوندد.
2 - مردم ایران تشیع وسب ّ خلفا را ترک گویند و به مذهب سنت بگروند، در عین حال اختیار دارند طریقه ٔ مذهب حضرت امام جعفر صادق را در فروع پیروی نمایند .
3 - احدی نسبت به نادر و پسرش خیانت نورزد. همه ٔ حاضران این شرایط را پذیرفتندو محضرنامه را امضاء کردند.
در این ایام تنها میرزا عبدالحسین ملاباشی در مجلسی اظهار مخالفت نمود که به امر نادر کشته شد... (لاکهارت ، نادرشاه ترجمه ٔ دکتر شفق صص 131-132). سرانجام حاضران مجلس دشت مغان نادر را به شاهی برگزیدند و شرایط او را که وفاداری بود و ترک تعصبات مذهبی بود پذیرفتند، و چند روز بعد پس از تهیه ٔ سجع مهر سلطنتی و قالب ضرب سکه ، مراسم تاجگذاری نادر در 24 شوال 1148 انجام گرفت .
فتح قندهار: نادرشاه پس از تاجگذاری ، به سرکوبی بختیاری هاکه از سال پیش طغیان کرده فرماندار خود را کشته بودند همت گماشت و پس از مغلوب و سرکوب کردن یاغیان بختیاری و کوچاندن سه هزار خانوار از آنان به خراسان ، با لشکری که از اطراف و نواحی کشور فراهم کرده بود و بقول لاکهارت تعداد آن به هشتاد هزار نفر بالغ می شد در 17 رجب 1149 از اصفهان حرکت کرده ، از راه کرمان و سیستان عزیمت فتح قندهار کرد. حسین شاه ، فرمانروای قندهار چون خود را در برابر سپاه عظیم نادر ناتوان دید با فراهم کردن آذوقه و مهمات و مستحکم کردن حصار وباروی قندهار، در شهر موضع گرفت . نادر، در اراضی مسطح جوار قندهار در محل سرخ شیر دو میلی جنوب قندهار فرود آمد و شهر را در محاصره گرفت و به فرمان او دورتا دور شهر برج هائی ساختند و در آنها - که بمحیط 28میل شهر را احاطه می کرد - پیاده نظام خود را که با تفنگهای سر پر مجهز بودند، بگماشت و ارتباط قندهار را با آبادیها و شهرهای مجاور بکلی قطع کرد، و چون مدت محاصره یکسال طول کشید نادر فرمان داد که در محل سرخ شیر شهری بنا کنند که بارو و قلاع و مساجد و بازارو کاروانسرا داشته باشد و به دستور او هر یک از کسانش در این شهر جدیدالاحداث خانه ای به نام خود ساختند و این شهر را «نادرآباد» نام نهادند، سرانجام پس از یکسال مقاومت ، قندهار در دوم ذی الحجه ٔ 1150 تسلیم شد، نادر با مغلوبان بمهربانی و عطوفت رفتار کرد و قسمت اعظم سکنه ٔ قندهار را به نادرآباد کوچاند و آنجا را مقر ناحیه ٔ قندهار کرد و پس از تعیین حکام جدیدی برای آن نواحی و توقف دو ماهه ای در نادرآباد عزیمت هندوستان کرد.
لشکرکشی به هندوستان : مؤلف «دره ٔ نادره » علت و شرح لشکرکشی نادرشاه را به هندوستان بدین مضمون آورده است : «چون غزنین و کابل از دیر زمان جزء خراسان شمرده میشد نادر در اوایل ورود به قندهار نامه ای به محمدشاه پادشاه هندوستان نوشت و طی آن به کنایه و تصریح گوشزد کرد که سلاطین هندوستان از کهن دوستان ایرانند و محمدشاه نباید رفتاری را پیش گیرد که برخلاف اصول دوستی باشد. ولی محمدشاه سفیر نادر را یکسال معطل کرد و پاسخی به نامه ٔ نادر نداد. نادر چون محمدشاه را به پیامهای خود بی اعتنا دید به تهیه ٔ لشکر پرداخت و نامه ای به محمدشاه نوشت که چون از طریق مکاتبه نتیجه ٔ مطلوب به دست نیامد ناچار باید کار را با دم شمشیر کشید. پس از اول ماه صفر سال 1151 عازم سفر هند شد و غزنین را بتصرف درآورد مردم کابل شهر را تسلیم نکردند. نادر فوجی از خراسانیان را به تسخیر آنجا گماشت و پس از تسلیم کابل ، نادر رضا قلی میرزا را به نیابت سلطنت خویش منصوب کرد و خود روانه ٔ پیشاور شد و پس از جنگی که در پیشاور با ناصرخان حاکم کابل کرد، او را شکست داد، و چون در همین اثنا از طغیان لکزیه ٔ داغستان و کشته شدن ابراهیم خان خبرهائی شنیده بود چند تن از سرداران خود را به سمت آذربایجان و گرجستان مأمور کرد و خود پس از گذشتن از رودخانه ٔ پنجاب به حدود لاهور رسید. زکریاخان حاکم آن ملک مراسم اطاعت بجای آورد و ایالت لاهور بدو محول شد و فخرالدوله خان ناظم سابق کشمیر نیز که در لاهور توقف داشت با فرمان حکومت به محل خود رفت .بعد از ورود نادر به سرحد هند، جاسوسان خبر آوردند که محمدشاه به فرمانداران خود دستور فراهم کردن سپاه را داده و نظام الملک هم با سیصد هزار سپاه دکن در کرنال آماده ٔ نبرد شده است . (از خلاصه ٔ دره ٔ نادره ضمیمه ٔ دره چ شهیدی ).
نبرد کرنال : نادرشاه ضمن فتح نامه ای که به فرزند خود فرستاده است لشکرکشی به هند و نبرد کرنال را چنین توصیف میکند: بعد از تنبیه اشرار افاغنه چون تغافل و تجاهل پادشاه سابق الذکر و نفرستادن جواب و مرخص ننمودن ایلچی از حدود دوستی گذشته ، نواب همایون ما متوجه شاه جهان آباد گردیده ... به قصبه ٔ انباله چهل فرسخی شاه جهان آباد روانه گردید و در آنجا خبر رسید که پادشاه سابق الذکر نیز قشون و سپاه خود را در تمامی ممالک هندوستان و سرکردگان و سیصد هزار قشون و دو هزار عراده توپ و چهار صد زنجیر فیل و اسباب جنگ در کمال آراستگی و استعداد حرکت کرده به بانی پت ... وارد گردیده نواب همایون ما نیز... با فوجی از دلاوران صف شکن به عزم مقاتله به طریق ایلغار روانه و محمدشاه از بانی پت حرکت و در منزل موسوم به کرنال که با شاه جهان آباد بیست فرسخ فاصله دارد نزول ... در همان کرنال لشکر عظیم و حصن حصین مرتب نموده و توپخانه را محیط لشکر ساخته وبنا را بر جنگ سنگر و توپخانه گذاشته ، و چون جمعی را نیز مأمور فرموده بودیم که از کرنال گذشته سمت شرقی اردوی محمدشاه در سرراه شاه جهان آباد مشغول قراولی باشند قراولان مذکوره ... خبر رسانیدند که سعادت خان با سی هزار نفر جمعیت و توپخانه و فیلان ... وارد پانی پت گردیده عازم اردوی محمدشاه می باشند. و ما نیز... دو ساعت بصبح مانده به عزم سرراه گرفتن حرکت فرموده به سمت شرقی میانه ٔ کرنال و بانی پت متوجه گردیدیم معلوم گردید که سعادتخان در همان شب سه شنبه یکساعت ازشب گذشته با قشون خود وارد سنگر محمدشاه گردیده ، چون از آن مکان تا اردوی محمدشاه یک فرسخ و نیم فاصله بود در آنجا... نزول اجلال فرمودیم ... [ محمدشاه پس از رسیدن سعادتخان با سپاهی آراسته تا نیم فرسخی اردوی ما آمد و ] ... طول سپاه آن گروه تبه روزگار نیز نیم فرسخی بنظر می آمد... دو ساعت بخوبی با توپ و تفنگ و شمشیر هنگامه ٔ جنگ گرم بود تا آنکه ... شکستی بر لشکر مخالفین افتاده همگی ... منهزم گردیده و سعادتخان ... دستگیر گشته ... محمدشاه با نظام الملک ... و جمعی از خوانین خود را به سنگر رسانیده ... مقرر فرمودیم که توپخانه و خمپاره ها را به خارج سنگر ایشان بردند وسنگر را محاذی ساخته هموار نمودند، چون کار آن جماعت به اضطرار انجامید ناچار به فاصله ٔ یکروز، روز پنجشنبه هفدهم ، نظام الملک ... از جانب محمدشاه وارد اردوی کیهان پوی و در خدمت بندگان والا، عذرخواه مقدمه ٔ این جنایت گشته و محمدشاه نیز با خوانین و امیران دریوم دیگر از روی انفعال وارد درگاه فلک تمثال گردیده ... فرزند ارجمند... نصراﷲ میرزا را تا خارج اردو... به استقبال روانه فرمودیم پادشاه مذکور را داخل ساخته و مهر سلطنت را به موکب همایون ما سپرده آنروز در خیمه ٔ مبارکه میهمان نواب همایون ما بود... مطمح انور اقدس آن است که پادشاه والاجاه مشارالیه را... باز در امر پادشاهی کل پادشاه هندوستان تمکن و استقرارداده تاج و نگین سلطنت را به مشارالیه تفویض فرمودیم ...».
قتل عام دهلی : نادر پس از ورود به دهلی و گرفتن غنائم فراوانی که مورخان در تخمین قیمت آن از ارقام مختلفی ذکرکرده اند ، بر اثر طغیانی که در دهلی برخاست مجبور شد با صدور فرمان قتل عام هندیان ، نام خود را لکه دار کند. مینورسکی شرح ماجرا را بدین گونه آورده است : «روز 9 ذی الحجه نادر و محمدشاه به پایتخت داخل شدند و... روز 15 ذی الحجه نادر به بازدید محمدشاه رفت ، بعد از ظهر آن روز شایع شد که نادر در قصر شاهی به قتل رسیده است ، اوباش و غوغای دهلی به سربازان ایران حمله برده چندین هزار نفر را در کوچه و بازار هلاک کردند صبح روز بعد نادر به مسجد رفته فرمان قتل عام داد که در ساعت 9 صبح شروع و در 2 بعدازظهر به امر نادر که بر غضب خود مستولی شده بود خاتمه یافت ». (نادرشاه از نظر خاورشناسان ص 76) . اندکی بعد از این واقعه نادر یکی از دختران محمدشاه را بهمسری نصراﷲ میرزا دومین پسر خود درآورد و مجدداً محمدشاه را به سلطنت هندوستان منصوب کرد و به دست خویش تاج شاهی بر سر او نهاد و پس از دوماه اقامت در دهلی ، روز شنبه هفتم ماه صفر 1152 با غنائم فراوان عزیمت ایران کرد.
در خوارزم و بخارا: نادر ضمن بازگشت از هند چون از طغیان خدایارخان عباسی حکمران سند خبر یافت به تنبیه او همت گماشت و پس از شکست دادن و اسیر کردن و بخشودن وی ، متوجه هرات گشت و چهل روزی در آنجا اقامت جست و غنائم سفر هند را به معرض تماشای مردم گذاشت و پس از ورود به قندهار کمر به قلع و قمع ازبکان بخارا و خوارزم بست و قسمتی از سپاه خود را نیز به سرکوبی لگزیه داغستان فرستاد، و خود عزیمت ترکستان کرد و با بستن پلی محکم به آمویه ، با لشکر از رودخانه عبور کرد و چون والی و سران بخارا در یک منزلی شهربه حضور وی رسیدند و عرض انقیاد کردند، سپاه نادری به صوب خوارزم روی آورد و پس از جنگی که با خوارزمیان در پیوست نادر پیروز شد و خوارزم را به تصرف آورد و پس از فتح خیوه ، از راه مرو متوجه کلات شد. در این سال نادر به اوج قدرت و جهانگشائی رسیده بود پس از رسیدن به کلات و یک ماهی اقامت در آنجا و ساختن کاخی برای خویشتن و خزانه ای برای جواهرات و غنائم هند، به مشهد رفت و جشنی باشکوه به فرخندگی فتوحات خود برپا کرد و پس از دو ماه اقامت در مشهد به قصد سرکوبی لگزیه ، متوجه داغستان شد، اما در این سفر جنگی مثل گذشته فتح و ظفر همعنان رکاب جهانگشای افشار نبود یکسال و نیم جنگهای وی در داغستان مدت گرفت و تلفات سنگینی به سپاهش وارد آمد، در همین سفر بود که نادر به کورکردن رضاقلی میرزا فرزند ارشد خود فرمان داد و از آن پس ، یکباره اخلاق و رفتار وی دیگرگون گشت و بدبینی و قساوت فوق العاده ای در او پدید آمد، به اندک ناملایمی فرمان قتل سرداران و رعیت را صادر میکرد و در برابر کوچکترین لغزش اغماض و تسامح روا نمی داشت .
در همین هنگام چون دولت عثمانی شرایط نادر را در قبول مذهب جعفری به نام رکن پنجم اسلام رد کرده بود، نادر برای چهارمین بار لشکر به سوی عثمانی کشید (زمستان 1155) و از راه شهرزور متوجه کرکوک شد و پس از تصرف شهرزور و کرکوک و اربیل ، شهر موصل را در محاصره گرفت و سرانجام در قارص شکست سختی به سپاه تازه نفس عثمانی داد و با غنیمت فراوانی از راه اصفهان روانه ٔ خراسان شد. اندک اندک نارضایتی مردم ایران از سخت گیریهای نادر فزونی گرفته بود، و همه نزدیکانش از خشم او بر جان خود بیمناک بودند، حرص عجیبی به جمعآوری جواهر و گرفتن مال رعیت بر وجودش غلبه کرده بود
ترجمه مقاله