ترجمه مقاله

ناردین

لغت‌نامه دهخدا

ناردین . (اِ) سنبل رومی . (قانون ابوعلی سینا چ تهران ص 214) (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (بحر الجواهر) (انجمن آرا) (فرهنگ شعوری ).سنبل رومی را گویند و آن زردرنگ می باشد و اگر در سرمه داخل کنند موی مژه را برویاند. (برهان قاطع) (آنندراج ). اسارون . (فرهنگ دزی ). نردین و ناردین : سنبل رومی ، معرب نَرذُس یونانی است . (اقرب الموارد). سنبل الطیب . (ناظم الاطباء). مؤلف اختیارات بدیعی آرد: آن بیخی است به لون مشابه مامیران و عروق الصفر بود و به شکل اسارون ریشه ریشه داشته باشد لیکن ریشه ٔ آن باریکتر از ریشه ٔ اسارون بود. نیکوترین فربه تازه و خوشبوی و آنچه به سپیدی مایل بود بد باشد و طبیعت ناردین گرم بود در دوم و خشک بود در سیم . در کحلها کنند موی مژه برویاند و وی بول و حیض براند و ورم رحم را نافع بود. در طبیخ وی نشستن و یکدرم از وی فالج و لغوه را نافع باشد و اسحاق گوید مضر است به شش و مصلح وی کتیرا بود با عسل و بدل وی سنبل هندی بود. (از اختیارات بدیعی ). و نیز رجوع به تاج المصادر بیهقی شود.اسم یونانی مطلق سنبل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). کلمه ٔ یونانی است و اگر تنها گفته شود منظور سنبل هندی است . و اگر ناردین قلیطی گفته شود منظور سنبل اقلیطی یا سنبل رومی است و ناردین أوری سنبل جبلی و ناردین اعر با معنایش سنبل بری است و به سنبل جبلی و فرو و اسارون گفته می شود زیراهمه ٔ اینها را بری می گویند. (ابن بیطار ج 2 ص 175).
ترجمه مقاله