ترجمه مقاله

نازورمند

لغت‌نامه دهخدا

نازورمند. [ م َ ] (ص مرکب ) بی زور. کم زور. عاجز. ناتوان . ضعیف . کم قوت :
سگ کیست روباه نازورمند
که شیر ژیان را رساند گزند.

نظامی .


ترجمه مقاله