ترجمه مقاله

ناسازنده

لغت‌نامه دهخدا

ناسازنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) چیزی که مؤثر و کارگر نباشد. (ناظم الاطباء). || ناسازگار. بدسلوک . بدرفتار : مردمانش [ مردم غور ] بدخواند و ناسازنده و جاهل . (حدود العالم ). || ضد. ناموافق . مخالف : ماده چیزیست فراز هم آورده از چهار مایه ٔ با یکدیگر ناسازنده و ناگنجنده . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
ترجمه مقاله