ترجمه مقاله

ناشیرین

لغت‌نامه دهخدا

ناشیرین . (ص مرکب ) مقابل شیرین . تلخ . که شیرین نیست . || سمج . سمیج . (دهار) : جگرها خون می شد که اگر این ناشیرین تا وقت غلا در کرمان بماند چه منصوبه های ظلم فرومی چیند. (المضاف الی بدایع الازمان ص 21). || ناپسند. ناموافق . زشت . قبیح . ناخوش . نامناسب . نادلنشین : و وی را [ حسنک را ] مواجر خواند و دشنامهای زشت داد. حسنک در وی ننگریست و هیچ جواب نداد عامه ٔ مردم وی را لعنت کردند بدین حرکت ناشیرین . (تاریخ بیهقی ).
ترجمه مقاله