ناصر کاشی
لغتنامه دهخدا
ناصر کاشی . [ ص ِ رِ ] (اِخ ) ناصرالدین ، متخلص به ناصر. هدایت آرد: «از اماجد فضلا و از اعاظم شعرای متقدمین است ». او راست :
دو چیز هست که جزنام از او نشانی نیست
وفای عهد در این عهد و سایه ٔ عنقا.
زین آستان خاکی طبعم ملول شد
ای مرغ روح وقت نیامد که برپری .
رجوع به مجمعالفصحا ج 1 ص 636 و هفت اقلیم ، ذیل اقلیم چهارم شود.
دو چیز هست که جزنام از او نشانی نیست
وفای عهد در این عهد و سایه ٔ عنقا.
* * *
زین آستان خاکی طبعم ملول شد
ای مرغ روح وقت نیامد که برپری .
رجوع به مجمعالفصحا ج 1 ص 636 و هفت اقلیم ، ذیل اقلیم چهارم شود.