ترجمه مقاله

ناطق

لغت‌نامه دهخدا

ناطق . [ طِ ] (اِخ ) رحمت اﷲ (خواجه ...) لاهوری به روایت مؤلف صبح گلشن «در دهلی نشو و نما یافته و برای کسب کمال به ملک توران شتافته ... مدتی در فرح آباد به سر برد و در آخر عمر به دارالحکومه ٔ لکهنو اقامت گزیده همانجا جان به قابض ارواح سپرد» . او راست :
هوس دوستی مثل تو دشمن کردم
نکند شعله به خس آنچه به خود من کردم .

*


جائی که سیر آن قد و بالا کند کسی
از سرو بوستان چه تماشا کند کسی .

*


بلهوس را به لبان تو هوس آمد و رفت
بر سر قند مکرر چو مگس آمد و رفت .
رجوع به تذکره ٔ صبح گلشن ص 496 و قاموس الاعلام ج 6 ص 455 شود.
ترجمه مقاله