ترجمه مقاله

ناظم قمی

لغت‌نامه دهخدا

ناظم قمی . [ ظِ م ِ ق ُم ْ می ] (اِخ )مؤلف نگارستان سخن آرد: ناظم خان شاه فارغا مقامش بلده ٔ قم است و ... به هند از حضور شاه فرخ سیر به خطاب ناظم خانی مخاطب گردید و با سیدعبدالحسین بلگرامی محبت می ورزید» . او راست :
تلاش بی قراری باعث آرام شد دل را
طپیدن بال پرواز سبک روحی است بسمل را.
ندارد میل آمیزش به هستی رنگ تخمیرم
چو گرد از دامن قاتل توان افشاند تصویرم .
ترجمه مقاله