ترجمه مقاله

ناقص عقل

لغت‌نامه دهخدا

ناقص عقل . [ ق ِ ع َ ] (ص مرکب ) کم عقل . کم خرد. نادان . بی عقل . نفهم . کودن . ابله . احمق . کانا :
زنان چون ناقصان عقل و دینند
چرا مردان ره آنان گزینند؟

ناصرخسرو.


نشاید که پادشاه به گفتار زنی ناقص عقل التفات نماید. (سندبادنامه ص 79). لایق و موافق نمی نماید به ترهات ناقص عقلی و مموهات ناقض عهدی بر چنین سیاستی هایل ... اقدام نمودن . (سندبادنامه ص 85). و اباطیل اقوال کذاب ناقص عقلی آفتاب رای جهان آرای او را حجاب تواند کرد. (سندبادنامه ص 226).
پسران وزیر ناقص عقل
به گدائی به روستا رفتند.

سعدی .


ترجمه مقاله