ترجمه مقاله

نامبرده

لغت‌نامه دهخدا

نامبرده . [ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نامدار. (برهان قاطع) (از فرهنگ رشیدی ) (از بهار عجم ). نام آور. مشهور. (فرهنگ نظام ). مشهور. معروف . (از ناظم الاطباء). || اسم مفعول از «نام بردن »، نامبرده در افغانستان به معنی «مذکور» و «گفته شده » استعمال شود. و فرهنگستان هم به همین معنی انتخاب کرده است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نام کسی که نام او در صدر مذکور شده باشد. مشارالیه . (از آنندراج ) (بهار عجم ). کسی یا چیزی که نامش گفته شده . مذکور. مشارالیه . مومی الیه . معزی الیه . معظم له . (از فرهنگ نظام ). ذکرشده . بیان شده . از پیش بیان شده . مذکور. (از ناظم الاطباء). سابق الذکر. مزبور. سالف الذکر.
ترجمه مقاله