ترجمه مقاله

نامضبوط

لغت‌نامه دهخدا

نامضبوط. [ م َ ] (ص مرکب ) بند و بست ناشده . ضبطناشده . پراکنده . (ناظم الاطباء). بی تربیت . بی سامان : چون این حرکات نامضبوط و این هذیانات نامربوط از وی ظاهر گشت ، گمان بردم که جنون بر دل وی مستولی شده است . (سندبادنامه ص 76). || سرکش . گستاخ . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله