نام شکسته
لغتنامه دهخدا
نام شکسته . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بدنام :
زیر فلک نیست هیچ جنس و گر هست
هست بنوعی ز دهر نام شکسته .
با نام شکستگان نشستن
نام من و نام خود شکستن .
زیر فلک نیست هیچ جنس و گر هست
هست بنوعی ز دهر نام شکسته .
خاقانی .
با نام شکستگان نشستن
نام من و نام خود شکستن .
نظامی .