ترجمه مقاله

نام و ننگ

لغت‌نامه دهخدا

نام و ننگ . [ م ُ ن َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آبرو. حیثیت . اعتبار :
سپه را بدوی است فرمان جنگ
بدو بازگردد همه نام و ننگ .

فردوسی .


که چون او نبوده ست شاهی به جنگ
نه در بخشش و کوشش ونام و ننگ .

فردوسی .


دل من به جوش آید از نام و ننگ
به هنگام بزم اندر آیم به جنگ .

فردوسی .


ز بهر زن و زاده و نام و ننگ
هراسان بود سر نپیچد ز جنگ .

فردوسی .


پنهان گریم ز چشم مردم
زیرا که جهان نام و ننگ است .

انوری .


نه خاقانیم نام گم کن مرا
که شد نام و ننگی که من داشتم .

خاقانی .


گر مرد نام و ننگی از کوی ما گذر کن
ما ننگ خاص و عامیم از ننگ ما حذر کن .

عطار.


بس کم زنی استادشد بی خانه و بنیاد شد
از نام و ننگ آزاد شد نیک است این بدنام ما.

عطار.


تا کی سر نام و ننگ داریم
زیرا که نه مرد ننگ و نامیم .

عطار.


فخری که از وسیلت دونی به تو رسد
گر نام و ننگ داری از آن فخر عار دار.

اوحدی .


ای دل مباش اینهمه درفکر نام و ننگ
در عشق کی کسی طلب ننگ و نام کرد؟

زرگر اصفهانی .


عقل گوید عشق را بدنامی است
عشق را پروای نام و ننگ نیست .

وصال .


هجوم عشق دل را تنگ دارد
کجا پروای نام و ننگ دارد.

وصال .


- نام و ننگ جستن :
نه استاد کس پیش او در به جنگ
نجستند با او یکی نام و ننگ .

فردوسی .


کسی با ستاره نکوشد به جنگ
نه با آسمان جست کس نام و ننگ .

فردوسی .


به میدان فرستید با ساز جنگ
بجوئید نزدیک ما نام و ننگ .

فردوسی .


اما نفس خشم گیرنده با وی است نام و ننگ جستن و ستم ناکشیدن و چون بر وی ظلم کنند به انتقام مشغول بودن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 96).
چه خوش کاری است نام و ننگ جستن
زبان مردم بیگانه بستن .

؟


- با نام و ننگ ؛ باغیرت :
نکردی به شهر مداین درنگ
دلاورسری بود با نام و ننگ .

فردوسی .


- روز نام و ننگ ؛ روز جنگ . روز هنرنمائی و زورآزمائی :
به وقت کارزار خصم و روز نام و ننگ او
فلک بر گردن آویزد شغا و نیم لنگ او.

فرخی .


- نام و ننگ آوردن ؛ کسب اعتبار کردن . آوازه و شهرت به دست آوردن :
سران سواران به جنگ آورد
بر آن دشت بر نام و ننگ آورد.

فردوسی .


- نام و ننگ را و بهر نام و ننگ ؛ پاس آبرو را. برای حفظ حیثیت :
با من ز شرم جنگ نیارست کرد هیچ
وز بهر نام و ننگ یکی تیغ برکشید.

بشار مرغزی .


ترجمه مقاله