ترجمه مقاله

ناهنجار

لغت‌نامه دهخدا

ناهنجار. [ هََ ](ص مرکب ) بی راه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نه به آئین . (یادداشت مؤلف ). بی قاعده . برخلاف طریقه ٔ معین . (لغات فرهنگستان ). نامناسب . || درشت . ناهموار. (از ناظم الاطباء). خشن . ناملایم . ناخوار. ناخار.
- رفتار ناهنجار ؛ رفتار بی تناسب و ناملایم و ناپسند.
|| خشن . تربیت ناشده . ناخراشیده . نخراشیده و نتراشیده . بدون ادب و ظرافت : در دل گفتم که مردی ناهنجار است که با دست ناشسته غذا میخورد. (تذکرة الاولیاء).
ترجمه مقاله