ناوردگه
لغتنامه دهخدا
ناوردگه . [ وَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) ناوردگاه . جنگ گاه . میدانگاه . میدان جنگ . جای نبرد. رزمگه . آوردگه . آوردگاه :
به ناوردگه شد جهان پهلوان
ز قلب اندرون با سپاهی گران .
بسی یک بدیگر درآویختند
بسی خون به ناوردگه ریختند.
در صف ناوردگه لشکرش
دست علم بود وزبان خنجرش .
به ناوردگه شد جهان پهلوان
ز قلب اندرون با سپاهی گران .
فردوسی .
بسی یک بدیگر درآویختند
بسی خون به ناوردگه ریختند.
نظامی .
در صف ناوردگه لشکرش
دست علم بود وزبان خنجرش .
نظامی .