ناژو
لغتنامه دهخدا
ناژو. (اِ) ناجو. درخت صنوبر . (برهان قاطع) (آنندراج ) (از هفت قلزم ) (ناظم الاطباء). ناژ. درخت کاج . (فرهنگ نظام ) :
بدخواه تو چون ناژو بیند بهراسد
پندارد کان ازپی او ساخته داریست .
چو بر ناژو سرایان گشت نازو
به صحرا شد گرازان گورو آهو.
رجوع به ناژ شود.
بدخواه تو چون ناژو بیند بهراسد
پندارد کان ازپی او ساخته داریست .
فرخی .
چو بر ناژو سرایان گشت نازو
به صحرا شد گرازان گورو آهو.
عبدالمجید (از آنندراج ).
رجوع به ناژ شود.