ناکشیده
لغتنامه دهخدا
ناکشیده . [ ک َ/ ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) تحمل ناکرده :
ای رنج ناکشیده که میراث می خوری
بنگر که کیستی تو و مال که می بری .
|| وزن ناکرده . وزن ناشده . که آن را نکشیده اند و توزین نکرده اند. مقابل کشیده . رجوع به کشیده شود.
ای رنج ناکشیده که میراث می خوری
بنگر که کیستی تو و مال که می بری .
اوحدی مراغه ای .
|| وزن ناکرده . وزن ناشده . که آن را نکشیده اند و توزین نکرده اند. مقابل کشیده . رجوع به کشیده شود.