ترجمه مقاله

ناگوار

لغت‌نامه دهخدا

ناگوار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) (از: نا، نفی ، سلب + گوار = ناگور = ناگوارد = ناگورد). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ناگوارا. ناگواره . ناگوارد. ضد گوارا. چیز بدهضم که زود گوارا نشود. (از آنندراج ). ناهاضم . (غیاث اللغات ). طعام ناپخته در معده را گویند. (برهان قاطع). ناگوارا. ناگوارده . هضم ناشده . تحلیل نرفته . غذائی که هضم نرود و قابل هضم نباشد. (ناظم الاطباء). که هضم نشود. که تحلیل نرود. ثقیل . بطی ءالانهضام . دژگوار. سنگین . || (اِ مرکب ) بدهضمی . امتلا. (انجمن آرا) (آنندراج ). تخمه و امتلا. گرانی شکم از بدهضمی . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). و آن را ناگوارا و ناگوارده هم گویند. (انجمن آرا). تخمه . (صحاح الفرس ) (فرهنگ اسدی ) (از صراح ). ناگواره . ناگوارد. (زمخشری ). امتلاء از بسیار خوردن . (اوبهی ) :
از سخای تو ناگوار گرفت
خلق را یکسر و منم ناهار.

زینبی .


نه بسیارکن شو نه بسیارخوار
کز آن سستی آید وز این ناگوار.

نظامی .


همیشه لب مرد بسیارخوار
در آروغ بد باشد از ناگوار.

نظامی .


|| (ص مرکب ) چیزی که لذیذ نباشد و ذائقه از آن لذت نبرد. هر چیز که پسندیده و مطبوع طبیعت نباشد. (از ناظم الاطباء). بدمزه . به طبیعت ناخوش آینده . (غیاث اللغات ) : و به حکم آنکه برنج زار است آب آن وخیم باشد و ناگوار. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 142). و استقبال مقدم مرا چنین ذخیره ای نامحمود و شربتی ناگوار مهیا کرده ای . (سندبادنامه ص 124).
آنکه ترا دیده بود شیرخوار
شیر تو زهریش بود ناگوار.

نظامی .


ز خرما بدستی بود تا به خار
که این گلشکر باشد آن ناگوار.

نظامی .


|| غذای نامناسب و ناپسند. غذایی که اذیت کند و رنج آورد و بی ترتیب باشد. (ناظم الاطباء). ناسازگار :
چو با سرکه سازی مشو شیرخوار
که با شیر سرکه بود ناگوار.

نظامی .


|| گران . غیرقابل تحمل . ناملایم طبع. دشوار. سخت :
بر فقیران محنت و پیری نباشد ناگوار
کی غم دندان خورد آن کس که نانی نیستش .

صائب .


- ناگوار آمدن گفتار یا کردار کسی بر کسی ؛ گران آمدن و بر خوردن . سخت آمدن . تحمل ناپذیر شدن .
|| کنایه از مردم بدرزق و نادلچسب . (برهان قاطع). مردم نادلچسب . (ناظم الاطباء). مجازاً، مرد گرانجان . (آنندراج ). آنکه مصاحبت و رفتارش دلنشین و ملایم طبع و گوارا نباشد.
ترجمه مقاله