ترجمه مقاله

نایژه

لغت‌نامه دهخدا

نایژه .[ ژَ / ژِ ] (اِ مصغر) (از: نای + ژه = چه ، پسوند تصغیر) نایزه . نایچه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نی کوچک . (فرهنگ نظام ). نی خرد و کوچک . (ناظم الاطباء).این لغت در اصل نایچه بود یعنی نی کوچک و چون ژای پارسی با جیم تبدیل می یابد، مانند کژ و کج ، نایژه شده . (انجمن آرا) (از آنندراج ). نای خرد. نای کوچک . نی چه . || نیزه . (ناظم الاطباء). || نی میان خالی . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). نی میان کاواک . (ناظم الاطباء). نی میان تهی . (جهانگیری ). انبوبه . (فرهنگ خطی ) : و اگر نایژه که به تازی انبوبه گویند به گوش اندرنهند و برمزند صواب باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بگیرند ... و به بینی اندردمند به نایژه تا دارو به قعر بینی رسد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || هر چوبی و نی میان خالی که برگ بر آن رسته و گرهها داشته باشد. (از برهان قاطع). هر ساق یا نی میان خالی که بر آن برگ رسته و دارای گره باشد مانند ساقه ٔ خوشه ٔ گندم . (ناظم الاطباء). چوب گندم که ورق بر آن رسته بود و آن را گرهها باشد و به عربی قصبة گویند. (فرهنگ خطی به نقل از السامی فی الاسامی ). || چوب خوشه ٔ گندم . قصب . (برهان قاطع). || گره نی . (ناظم الاطباء). || نی باشد که اطفال آب در آن کنند و نوازند. (فرهنگ خطی ). || ماشوره ای که جولاهگان بر آن ریسمان پیچند برای بافتن . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). ماشوره ٔ بافندگان . (آنندراج ) (انجمن آرا). نی باریک مجوف که جولاهان ریسمان بر آن پیچند برای بافتن و آن را ماشوره نیز گویند. (فرهنگ خطی از تحفه ). نی میان تهی باشد چنانکه جولاهگان دارند. (جهانگیری ). || لوله ٔ کوچک . (فرهنگ نظام ). لوله ٔ ابریق و لوله ٔ هر چیزی دیگر را نیز گویند. (برهان قاطع). لوله . لوله ٔ ابریق و آفتابه و جز آن . (ناظم الاطباء). لوله .(از جهانگیری ). بلبل کوزه . لوله ٔ کوزه :
آری به آب نایژه خو کرده اند از آنک
مستسقیان لجه ٔ بحر عدن نیند.

خاقانی .


|| لوله : نخست نایژه ای سازند املس از سیم و غیر آن چنانکه به مجرای قضیب فروشود و سرو بن او گشاده . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || به طریق کنایت به رگ نیز اطلاق می شود، چه آن نیز مانند نیچه میان تهی است . (از انجمن آرا) (از آنندراج ). || گلوگاه . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : و برخاستن وی [ فاروق ]نایژه ٔ ضلالت بگسست و جهالت ناچیز شد. (تاریخ سیستان ).
گر نایژه ٔ ابر نشد پاک بریده
چون هیچ عنان بازنپیچد سیلان را.

انوری .


ز چرخ چشمه ٔ تیغ تو داشتن پرآب
ز خصم نایژه ٔ حلق بهر مجری را.

انوری .


|| مجرای بول .نره . آلت مردی . (ناظم الاطباء) :
به کار اندرش نایژه سست بود
زنش گفت کآن سست خودرست بود.

فردوسی .


|| شیر آب انبار و حمام و خم و آوندهای دیگر. مبزل . مبزله . (یادداشت مؤلف ). || مجرای آب . لوله یا نی که از آن آب جاری شود. رجوع به نایژه گشادن شود. || ابزاری که بدان پول را جلا میدهند. (ناظم الاطباء). || قطره ٔ آب . (ناظم الاطباء). || شعبه ٔ قصبةالریه . (لغات فرهنگستان ). رجوع به نای شود. || غیف گونه ای که چون ناودانی یا چون جوئی باشد. (یادداشت مؤلف ): صبغ؛ نایژه ساختن انگشت را بر خنور به وقت ریختن آنچه باشد از وی به خنور دیگر. (صراح ) :
به دیوار بر جویها ساخته
به هر نایژه آب ره تاخته .

اسدی .


- نایژه ٔ عود ؛ لوله یا استوانه گونه ای که از کوفته و خمیرکرده ٔ عود کنند سهولت سوختن را و امروز در مشاهد متبرکه سوزند. (یادداشت مؤلف ) :
از گوهر محمود و به از گوهر محمود
چونانکه به از عود بود نایژه ٔ عود.

منوچهری .


بر ارغوان قلاده ٔ یاقوت بگسلی
بر مشک بید نایژه ٔ عود بشکنی .

منوچهری .


|| آب چکیدن ، چنانکه اگر گویند: «نایژه می کند» مراد آن باشد که آب میچکد. (برهان قاطع). تقطیر آب . (ناظم الاطباء). رجوع به نایژه کردن و نیز رجوع به نایزه شود.
ترجمه مقاله