نایی
لغتنامه دهخدا
نایی . (ص نسبی ) نی نواز. (آنندراج ). نی زننده . نی نوازنده . (ناظم الاطباء) :
یک دست تو با زلف و دگر دست تو با جام
یک گوش به چنگی و دگر گوش به نایی .
آن یکی نایی که نی خوش میزده ست
ناگهان از مقعدش بادی بجست .
ای باده فروش من سرمایه ٔ جوش من
ای از تو خروش من ، من نایم و تو نایی .
|| نبات و شکر مصفا. (ناظم الاطباء).
یک دست تو با زلف و دگر دست تو با جام
یک گوش به چنگی و دگر گوش به نایی .
منوچهری .
آن یکی نایی که نی خوش میزده ست
ناگهان از مقعدش بادی بجست .
مولوی .
ای باده فروش من سرمایه ٔ جوش من
ای از تو خروش من ، من نایم و تو نایی .
؟
|| نبات و شکر مصفا. (ناظم الاطباء).