ترجمه مقاله

نجد

لغت‌نامه دهخدا

نجد. [ ن َ] (ع اِ) زمین بلند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). آنچه مشرف و مرتفع باشد از زمین . (اقرب الموارد). زمینی بر بالا. (مهذب الاسما). فراز. (نصاب ) خلاف غور. (غیاث اللغات ). ج ، انجد، انجاد، نجاد، نجود، نُجُد، انجدة : نوع انسان چنان نواحی و مراتع به چشم و گوش ندیده و نشنیده و جنس وحوش به غور و نجد چنان مراعی و مراتع نچریده . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ). || راه روشن بر بالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). طریق مرتفع. (اقرب الموارد).راه بلند. (فرهنگ نظام ). راه روشن . (ناظم الاطباء). راه بر بالا. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 98) :
حال نه قال است که گفتن توان
وجد نه نجد است که رفتن توان .

؟


|| کار روشن آشکار. (از اقرب الموارد). || غم . اندوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطبا). کرب و غم . (اقرب الموارد). || پستان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطبا). ثدی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درختی است شبیه درخت شبرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || آنچه بدان خانه را بیارایند از فرش و گستردنی و بساط و بالش و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطبا) (اقرب الموارد). آرایش خانه . (غیاث اللغات ). اثاثه ٔ خانه . (از فرهنگ نظام ). ج ، نجود، نجاد. || جای بی درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مکان بی درخت . (فرهنگ نظام ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || راهنمای ماهر و رسا. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). راهنمای ماهر. (فرهنگ نظام ). دلیل ماهر. (فرهنگ نظام ) (اقرب الموارد). || بدن باخوی . || چیرگی . غلبه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تشنگی اشتر که سیر نشود از آب . (مهذب الاسما). || پناه . (غیاث اللغات ). || خوشی . (سامی ). (از غیاث اللغات ). || (ص ) سخت دلیر. (مهذب الاسما). بی باک . (سامی ). || دلیر درگذرنده در امور که دیگران در آن عاجز باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شجاع و دلیر درگذرنده درامور که دیگران در آن عاجز باشند. نَجِد. نَجُد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نجید. (اقرب الموارد) ج ، انجاد. || رجل نجد؛ مرد شتاب در حاجت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سریعالاجابة فی ما دعی الیه . (اقرب الموارد). نُجُد. (المنجد). که به چالاکی در پیشامدها اقدام کند. ج ، انجاد. || (مص ) اندوهناک گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). غمگین شدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || اندوهگن کردن . (زوزنی ). || رنج دیدن . (غیاث اللغات ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || روان شدن خوی بر اندام . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || اعانت کردن کسی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یاری دادن . (زوزنی ). || هویدا و واضح گردیدن . (از منتهی الارب ). || غلبه کردن به شجاعت و چیره شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غلبه کردن بر کسی . (از اقرب الموارد) (از المنجد). مقهور کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
ترجمه مقاله