ترجمه مقاله

نجس

لغت‌نامه دهخدا

نجس . [ ن َ ج ِ ] (ع ص )ناپاک . پلید. آلوده . غیرطاهر. پلشت . ریمن . رجس . رجوع به ماده ٔ قبل شود : چه بزرگ غبنی و عظیم عیبی باشد باقی را به فانی و دایم را به زایل فروختن و جان پاک را فدای تن نجس داشتن . (کلیله و دمنه ).
من تیمم به سر خاک نجس
کی کنم کآب به جای است مرا.

خاقانی .


- نجس العین ؛ چیزی که نجاست ، ذاتی آن باشد.
- امثال :
چون نجس تر شود نجستر شود .
دریا به دهان سگ نجس کی گردد ؟
|| داء نجس و نجیس ؛ مرضی که بهبود ندارد. (اقرب الموارد) (از المنجد). || مردار. (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله