ترجمه مقاله

نخبة

لغت‌نامه دهخدا

نخبة. [ ن ُ ب َ ] (ع اِ) دوستگانی . (از منتهی الارب ). دوستکامی . (ناظم الاطباء). || (ص )جبان . || برگزیده از هر چیزی . (از اقرب الموارد). برگزیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد برگزیده . (دهار). نُخَبة. (اقرب الموارد). برگزیده . انتخاب شده . مختار. بهتر. هر چیز خوب و برگزیده . (ناظم الاطباء). بهین . زبده . گزیده . گزین . منتخب . ج ، نُخَب .
- نخبه کردن ؛ گزیدن . انتخاب کردن برگزیدن . زبده کردن .
ترجمه مقاله