ترجمه مقاله

نخری

لغت‌نامه دهخدا

نخری . [ ن َ / ن ُ ] (ص ، اِ) فرزند اولین . (برهان قاطع). فرزند اول . (آنندراج ) (انجمن آرا). نخستین فرزند و نخیری و نخست زاد. (ناظم الاطباء). نخستین (تکلم اهالی اصفهان ). جهانگیری گوید: «نخر با اول مضموم به ثانی زده بمعنی نخست باشد و نخری نخستین را گویند»، اما شاهد نیاورده ، و در اصفهان هم نخر بدون یاء گفته نمی شود. (فرهنگ نظام ). پیش زاده . پیش زاد نسبت به برادر و خواهر. نخلی . (یادداشت مؤلف ) :
بر او بر دلش هم بدین بُد گران
که نخری بُد آن پاک روشن روان .

شمسی (یوسف و زلیخا از یادداشت مؤلف ).


هر آنکس که آن را بُدی دو پسر...
مر آن هر دو از یک شکم آمده
به دنیا و مادر به هم آمده
از آن دو پسر هرکه نخری بدی
دوبهره ز میراث او بستدی
چو یعقوب نخریت از وی [ عیسی ] خرید
دو بهره ز میراث او را رسید.

شمسی (یوسف و زلیخا).


ترجمه مقاله